اینکه نارین دوباره فیلش یاد هندستون کرده و دوباره اومده رو بماند .
و حتی نمیدونم کسی هنوز منو در یاد داره یا نه ، اما با این حال :
اومدم بگم گاهی اوقات دلم برای خودِ قدیمیم تنگ میشه ، من دلم برای خود قدیمیم که غرق تو نوشته هاش بود ، خیلی تنگ میشه . دلم برا اون نارین بی پروا که یه عالمه خواننده داشت تنگ میشه .
من بهترین خاطرات زندگیم و در چهار سال گذشته مدیون به ادم هایی هستم که با بودنشون در نوشته هام در بدترین شرایط زندگی ام بهم امید دادن ، حتی با ترک نوشتن و بلاگ هنوز من و یادشونه و گاهی حالم و میپرسن .
من، دلم ، برای زمانایی که تو ماه رمضون با بچه های کافه جیم تا اذان بیدار میموندیم و درباره همه چی صحبت میکردیم تنگ میشه ، دلم برای تک بیت هایی که برای جیم میفرستادم و حتی برای اون ستاره زرد کنار نوشته ها هم . تنگ میشه .
دلم برا زمانایی که خودمو راحت بین نوشته ها توی بلاگ قشنگم رها میکردم . تنگ میشه
دلم برا اون زمانایی که حدود ۱۰۰ تا کامنت برام ثبت میشدو من با ذوق به همه جواب میدادم تنگ میشه
شاید تو گذشته غرق باشم . اما لذت پست گذاشتن و توی بلاگفا و بلاگ و جیم و تا عمر دارم یادم نمیره
من حتی دلم برای کسی تنگ شده که هیچوقت ندیدمش و نفهمیدم که چه اتفاقی براش افتاد .
تو همین چند دقیقه پیش که حالم از اینستاگرام و تلگرام بهم خوردو دلم هوای تخته سیاه جیم و بچه های بلاگ و کرد ،. یهو چشمم به نوشته ی یکی از قدیمیای بلاگ خورد و با دیدن نوشتش دلم برای عرفان تنگ شد .
عرفانی که همیشه و همیشه اسمشو کنار قالبای بلاگ میبینیم و خیلیامون یادمون رفته که عرفان چیشد ؟
با این حال خیلی چیزا از اون موقع عوض شده ، خیلیا رفتن و خیلیا اومدن ، و کمتر کسی نارین و شاید یادش باشه . اما من هیچوقت خاطرات بلاگ و تخته جیم و یادم نمیره .
نمیدونم الان حس خوبی دارم یا نه ، ولی این نوشته رو نارین با حالت تهوع شدید در کنار پارس های شدید سگ کنار پریز برق ساعت ۳ صبح نوشته است .
/ اما اگر بخوام خلاصه بگم ، تو یه وضعیتی گیر کردم که نیاز دارم به نوشتن و خوانده شدن ، اما همش میگم این نارین اون نارین قدیمی نیست ، پس شاید نشه . اما بازم نمیدونم ؟:)
درباره این سایت