اولین چایی
اولین شب محرم
با اینکه تعداد زیادی برای هیئت نیومده بودن ، اما هیئت خلوت هم عالمی داره ، انگار وسط سخنرانی حاج آقا از زمین کنده میشی میری یه عالم دور ، جایی که کسی نیست ، یه لیوان چایی میدن دستت و نگاتم نمیکنن ، که کی هستی ؟ چیکاره ای ؟ تو اونجا فقط مهمه که برای حسین اومدی .
خیلی وقت بود که با هیئت محله قهر بودم ، حتی قبل رفتنم دلم راضی نبود که برم ، اما خانواده گفتن ، سر امام حسین که میشه نباید کینه داشته باشی از کسی .
به .” گفتم برو ببین ساعت چند شروع میکنن ، بعد چند دقیقه برگشت گفت ساعت ۹
گفتم با کی صحبت کردی ؟ گفت با حاج ”
گفتم نگاهش چطوری بود ؟ گفت اونقدر مهربون که .
رفتم بلاخره . انقدر خلوت بود که شد باب آشتی من .
سخنران شروع کرد صحبت کردن .
با هر حرفی که زد ، با خودم گفتم چطوری تونستم این همه مدت ادمهارو نبخشم ؟ از این همه ادم کینه به دل بگیرم ؟ این همه دروغ بگم ؟ این همه قضاوت کنم و بازم بیام برا آقا ، برا امام حسینی که حُر رو تو ثانیه ای بخشید . گریه کنم ؟
همونجا سخنران گفت فک نکن امام حسین فقط مومن ها و ادمای خوب و دعوت میکنه به درست زندگی کردن . آقا حسین انقدر بزرگه ، که سفره اش برای همه گناهکار ها و توبه کننده ها هم جا داره .
دیدم نه ، هنوز فرصت هست ، هنوز وقت هست که بگم خدایا بخشیدم و تو هم ببخش
وقتی اقا حسین ، حر رو از دور بخشید ، دیگه من کی ام که نبخشم ؟
خدایا ببخش که انقدر دیر میایم پیشت ات .
. این خبر را برسانید به کنعانی ها
بوی پیراهن خونین کسی می آید .
/ شب اول محرم ۱۳۹۸
عکس و متن از خودم .
صدا هم که از کربلایی مجید بنی فاطمه .
درباره این سایت